دنیل کویل خود در مورد کتاب کد فکری چنین میگوید:
نوشتن یک کتاب مانند سفر، انسان را تغییر میدهد. در طی این چهار سال که روی کتاب کد فکری کار میکردم توجهم به نکات و لحظات ظریفی جلب شد که قبلاً متوجه آن نبودم؛ و بسیار خوشحالم که در مکانهایی مثل نانوایی محله، مدرسه فرزندانم، پمپبنزین و دیگر نقاط شهر ارتباطهای ظریف و کوچکی را مشاهده میکنم که میتواند باعث یکپارچهسازی فرهنگی شوند.
واقعاً برای رهبرانی که بهصراحت و صادقانه کاستیهای خود را بیان میکردند احترام قائل هستم.
در زندگی شخصی نیز بهعنوان یک پدر، تغییراتی انجام دادم، کمتر صحبت میکنم و بهدنبال راههای بیشتری برای ایجاد احساس تعلق هستم.
برای اینکار، بازیهای فوقالعادهای یاد گرفتم. واقعاً اینطور نیست که فکر کنم یک دیدگاه ویژه در من ایجاد شده است؛ بلکه حس و حالی مانند یاد گرفتن یک ورزش جدید را دارم؛ در ابتدا کمی مبتدی و ناشیانه عمل میکنم اما کمکم بهتر میشوم.
تواناییهایی مانند هوش، مهارت، تجربه و… و تصور نمیکردیم که الگویی مختصر از رفتارهای ظریف اهمیت داشته باشد؛ اما دراینخصوص رفتارهای ظریف موجب تفاوتهای عمدهای شد.
درواقع نظر ما این بود که احساس امنیت، عامل مهمی نیست و صرفاً میتوان بهعنوان حال و هوای احساسی به آن توجه کرد و کمتر میتواند توانایی ایجاد کند؛ اما آنچه در اینجا میبینیم، پنجرهای بهسوی ایدهای محکمتر باز میکند.
کد فکری
رازهای گروه های بسیار موفق
اثر دانیل کویل / مترجم : مژگان حیدر علی The Culture Code
The Secrets of Highly Successful Groups
BY Daniel Coyle
کد فکری یکی از بهترین کتاب ها در مورد محیط های کاری است. در این کتاب سازمانهای برتر، چه تجاری و چه غیرتجاری را بررسی میکند و بررسی میکند که چه شرایطی باعث ایجاد وحدت و همکاری بهینه میشود. نویسنده از یک رویکرد سه جانبه استفاده می کند: ایجاد ایمنی، به اشتراک گذاشتن آسیب پذیری، و ایجاد هدف. کویل استراتژی هایی را بیان می کند که الهام بخش رفاقت، رشد شخصی و تغییرات مثبت هستند. کد فکری به خوانندگان می آموزد که چگونه فرهنگ های مضر را اصلاح کنند و جوامعی را در محل کار تشکیل دهند که کارکنان را تشویق به پیشرفت کنند.
احساس امنیت صرفاً حالوهوایی احساسی نیست، بلکه برعکس، بسترساز عاملی است که تفکرات قوی بر اساس آن شکل میگیرند.
سؤال بنیادیتر این است: این احساس امنیت از کجا نشئت میگیرد و چگونه میتوان این احساس امنیت را پایهریزی کرد؟
وقتی از گروههای بسیار موفق درباره شکل رابطه آنها با یکدیگر سؤال میکنید، همه جواب مشخصی دارند؛ البته پاسخ آنها دوستی، همگروهی یا همقبیلگی و کلمات مشابه آنها نیست! آنها خود را یک خانواده مینامند و هرکدام همین حس مشابه را به نفر دیگر دارد.
برای مثال، کریستوفر بالدوین جزو یگان ششم سیلز نیروی دریایی آمریکا میگوید: «درست نمیتوانم توضیح بدهم؛ اما همهچیز خوب است. چندبار میخواستم استعفا بدهم؛ اما نتوانستم و بازهم برگشتم. هیچ احساسی را نمیتوان با این مقایسه کرد. واقعاً همکارانم مانند برادرانم هستند.